- دل دزد
- انکه دلها را برباید
معنی دل دزد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جاسوس
دزدی که چیزهای کم اهمیت دزدد
درد دل، آنکه مبتلی به شکم درد مزمن است
آنکه در هر جا هر چیز کم بها که بیابد بدزدد
دردی که در معده یا روده ها پیدا شود، درد شکم
معشوق
منفذی بدون زمین که آب و نم از آن نفوذ کند: این زمین یااین کاریز آب دزد دارد، مجرای آب، ابر سحاب قطره دزد
نزد پیش: چیزی در نزد من نیست. توضیح: باین معنی لازم الاضافه است
دارای درد دردمند، مریض علیل
بی میل شدن و بی رغبت گشتن پس از میل و رغبتی که بود
دلجویی، استمالت
عاشق شدن دلداده گشتن، علاقه یافتن، توجه کردن دقت نمودن، دلیر ساختن جرات دادن، یا دل دادن وقلوه گرفتن با اشتیاق گرم گفتگو شدن، راز و نیاز کردن (عاشق و معشوق)
خوشحال، شادمان، بانشاط
کنایه از عاشق شدن، فریفته شدن، دل بسته به چیزی شدن، علاقه پیدا کردن، توجه کردن، دقت کردن، جرئت دادن، دلیر ساختن، برای مثال روی خندان طبیبان دل دهد بیمار را / باغبان بگشا ز ابرو چین که بیمار دلم (دانش - لغتنامه - دل دادن)
غده ایست در میان فاق پاچه گوسفند و گاو که عوام معتقدند هر کس آنرا بخورد چشمش موی زاید در می آورد و باید پیش از پختن یا پس از پخته شدن پاچه آنرا بیرون آورد، انتهای هر چیز: (فلان کس تا مو دزدش بما فرو کرد) (یعنی کلاه گشادی سر ما گذاشت)
دزدی که چیزهای کم بهادزدد: زین خران تاچندباشی نعل دزد گرهمی دزدی بیاولعل دزد. (مثنوی نیک. 4 ص 343)
((دُ))
فرهنگ فارسی معین
منفذی درون زمین که آب و نم از آن نفوذ کند، مجرای آب، ابر، سحاب، قطره دزد (واژه فرهنگستان)
آنچه در دل اثر کند و دل را رنجور و آزرده و خونین سازد. دربارۀ تیر نگاه و مژگان و تیری که در قلب فرونشیند می گویند
تردید، دودلی
دل دل کردن: کنایه از شک و تردید داشتن، تشویش و تردید در کاری، دودلی
دل دل کردن: کنایه از شک و تردید داشتن، تشویش و تردید در کاری، دودلی